اسطوره های دیاسپورا و انکیزیسیون
مصاحبه با دکتر عبدالله شهبازی - قسمت پنجم
اسطوره«دیاسپورا»یا آوارگی
سومین اسطوره تاریخی که اندیشه و روانشناسی و فرهنگ سیاسی یهودیت جدید را شکلمیدهد،اسطوره دیاسپورا است.یعنی مدعیاند که در سال 70 میلادی رومیها معبد سلیمانرا به آتش کشیدند و یهودیان را از اورشلیم و ایالت یهودیه بیرون کردند و به این ترتیب دورانیطولانی آغاز شد که آن را«دیاسپورا»(دوران تبعید،پراکندگی و آوارگی)مینماند که تا به امروزادامه دارد.این اسطوره نیز فاقد هرگونه پایه واقعی است و یک افسانه به کلی جعلی است.در کتابزرسالاران درباره این اسطوره نیز به طور مفصل بحث کردهام و نشان دادهام که دوران دیاسپورا درواقع دوران تکوین و پیدایش یهودیت جدید است یعنی یهودیتی که در زیر رهبری الیگارشیحاخامی و بر اساس فقه تلمودی به عنوان یک سازمان جهانوطنی عمل میکند.برخی محققینمعتبر یهودی،مثل الن میلر حاخام آمریکایی،همین نظر را دارند و پیدایش پدیدهای به نام«قومیهود»را از اواخر قرن اوّل میلادی و در پیوند با ظهور حاخامیم و فقه حاخامی میدانند که بعدا درتلمود مدوّن شد.
پدیدهای که در کتاب زرسالاران آن را انقلاب مسیحیت نامیدهام،تأثیرات عظیمی برسرنوشت جهان و از جمله یهودیت داشت.در زمان ظهور عیسی مسیح علیه السلام اشرافیت یهود وروحانیون یهودی،که به دو گروه صدوقیون(کاهنان)و فریسیون تقسیم میشدند،پیوند نزدیکیبا کانونهای حاکم بر امپراتوری روم داشتند.از سال 63 پیش از میلاد و سلطه امپراتوری روم برسرزمین یهودیه،در میان اشراف یهودی یک گروه به شدت رومیگرا ایجاد شد که حتی نامهایرومی بر خود میگذاشتند.آنها به دلیل پیوند با جولیوس سزار به قدرت رسیدند و بعدها درجنگهای ایران اشکانی با روم خدمات اطلاعاتی و نظامی فراوانی به رومیها کردند و به اینترتیب به یکی از کانونهای مقتدر سیاسی در روم تبدیل شدند.مقتدرترین این اشراف یهودیرومی گرا هیرود است که از طرف امپراتوری روم به عنوان شاه یهودیه منصوب شد.در زمان ظهورعیسی مسیح علیه السلام سه پسر هیرود بر سرزمین یهودیه حکومت میکردند.مردمی که به مسیحگرویدند بیگانه نبودند بلکه همان مردم منطقه بودند که از تبار قبایل بنی اسرائیل به شمارمیرفتند و قبل از ظهور مسیح شاهد موجی گسترده از گرایش به یکتا پرستی موسوی و عصیانعلیه روحانیون یهودی در میان آنها هستیم.باید اضافه کنم که همین مردم بودند که بعدها بهاسلام گرویدند.آزمایشهای ژنتیکی که اخیرا بر روی یهودیان و مسلمانان فلسطین مشترکابه وسیله دانشگاه عبری اورشلیم و یونیورسیتی کالج لندن انجام شده،ثابت میکند که هر دوگروه خویشاوند هستند.به عبارت دیگر،بسیاری از مسلمانان کنونی فلسطین از نظر نژادی عربنیستند بلکه ادامه همان قبایل بنی اسرائیل هستند.
خاندان سلطنتی هیرود و اشراف و روحانیون یهودی(هم صدوقیون و هم فریسیون)باقساوت شدید به سرکوب مسیحیان اولیه دست زدند در حدی که شدت عمل آنها با اعتراضدولت روم مواجه شد.چنان که میدانیم،طبق روایت مسیحیان،عیسی مسیح علیه السلام با توطئهاشراف و کاهنان یهودی مصلوب شد و مدتی بعد برادر او به نام یعقوب به دست یک کاهنعالی رتبه یهودی به قتل رسید.یعنی،عیسی ابتدا در شورای عالی سنهدرین،که مهمترینمجمع داوری یهودیان است،محاکمه و به مرگ از طریق مصلوب شدن محکوم شد و سپسروحانیون یهودی با اصرار حکم مرگ او را از پانتیوس پیلیت،فراماندار رومی منطقه،گرفتند.
برخی محققین معتقدند که یهودا اسخریوطی در میان حواریون عیسی مسیح علیه السلام یک شخصیتنمادین است به معنی یهودی کریه.یعنی او نمادی است از یهودیانی که با مسیحیت مقابلهخونین کردند.چنان که گفتم،یهودیان تا اواخر قرن نوزدهم میلادی در اروپا خود را یهودینمیخواندند بلکه عبرانی یا اسرائیلی مینامیدند زیرا این نام در میان مردم اروپا به شدت منفوربود.ولی از اواخر قرن نوزدهم یهودیان اروپا با تعمد عجیبی شروع کردند به استفاده از نامیهودی.
33 سال پس از ماجرای مصلوب کردن عیسی مسیح علیه السلام موجی از انقلاب سراسر سرزمینکنونی فلسطین را فراگرفت و این موج در سالهای 66 تا 73 میلادی بار دیگر شعلهور شد.درجریان این انقلاب،در سال 70 میلادی شهر بیت المقدس به تصرف مردم درآمد و اشراف وروحانیون یهودی به تشکیل ارتشهای خصوصی دست زدند و در کنار لژیون رومی به قتل عاممردم پرداختند.گروهی از مردم به معبد سلیمان پناه بردند و در جریان جنگ آنها با مهاجمینرومی و متحدین یهودی ایشان معبد سلیمان تصادفا به آتش کشیده شد.این گزارشی است کهفلاویوس جوزفوس،مورخ سرشناس یهودی،در تاریخ خود به نام جنگهای یهودیان به دستداده است.کتاب جوزفوس یکی از مهمترین منابع تاریخ آن عصر است و متن کامل آن بر رویاینترنت موجود است و کسانی که علاقمند باشند میتوانند مراجعه کنند.یک دلیل مهم بر اینکه خود سران یهودی در تخریب و سوختن معبد سلیمان نقش داشتند این است که در جریاناین جنگهای خیابانی شمعون بن جمالیل،رئیس شورای سنهدرین،به همراه ایشمائیل(اسماعیل)بن الیشا،حاخام بزرگ دیگر یهودی،به دست مردم کشته شدند.
آتش سوزی فوق و تخریب معبد سلیمان آغاز دیاسپورا نیست.یعنی در سال 70 میلادیاشراف و روحانیون یهودی از سرزمین یهودیه مهاجرت نکردند.در کتاب زرسالاران نشان دادهامکه تا حدود سه قرن و نیم پس از ماجرای تخریب معبد سلیمان مرکز یهودیان همچنان درفلسطین بود و آنها به تدریج و برای کسب و کار و تجارت به بین النهرین مهاجرت کردند.در سال193 میلادی یهودا ناسی ریاست یهودیان را به دست گرفت و حدود 50 سال با قدرت فراوان برایشان حکومت کرد.این یهودا ناسی شخصیت بسیار مهمی است و در واقع بنیانگذار یهودیتجدید به شمار میرود.او با خاندان رومی سوروس رابطه نزدیک داشت و یکی از رجال سیاسیمقتدر و از ثروتمندان بزرگ امپراتوری روم به شمار میرفت.و همو بود که با تدوین اولینمجموعه فقهی یهودی به نام میشنا بنیان یهودیت جدید را ریخت.ادامه کار بر روی میشنا بهتدوین تلمود انجامید.حتی در نیمه دوّم قرن چهارم میلادی ژولیان،امپراتور وقت روم،چنانرابطه نزدیکی با اشراف یهودی داشت که در میان مسیحیان به«ژولیان مرتد»معروف شد.
سرانجام،در اوایل قرن پنجم میلادی الیگارشی یهودی شورای سنهدرین و مرکز فعالیت خود رابه طور کامل در بین النهرین قرار داد و این اقدام کاملا ارادی و طبیعی و به خاطر منافع مالی وتجاری و سیاسی بود.یعنی در طول این چهار قرن هیچ گاه مسئلهای به نام اخراج اجبارییهودیان از بیت المقدس و سرزمین فلسطین وجود نداشت.
عجیب است که در این دوران طولانی یهودیان هیچ تلاشی برای بازسازی معبد سلیماننکردند.در حالی که مثلا در دوران اقتدار یهودا ناسی میتوانستند این کار را بکنند.و عجیب استکه در دوران بیزانسی هم نه مسیحیان و نه یهودیان به بازسازی این معبد دست نزدند و تنهابعدها،پس از فتح بیت المقدس به وسیله سپاه مسلمانان در زمان خلیفه عمر در ربیع الثانی سال16 هجری/637 میلادی بود که مسلمانان در جوار محل معبد،مسجد الاقصی(قدس شریف)راساختند و در اواخر قرن هفتم میلادی عبدالملک مروان،خلیفه اموی،این بنا را کامل کرد.
مورخین در این تردید ندارند که مسلمانان بدون خونریزی و تخریب وارد بیت المقدس شدند.دراین زمان محل معبد سلیمان تلی از خاک بود.
جالب است بدانیم که عمر در جریان لشگرکشی به سوریه قصد فتح منطقه فلسطین رانداشت ولی یهودیان شام و فلسطین او را به این کار ترغیب کردند و به او در تصرف شهرهایمنطقه یاری رسانیدند.در جریان فتح بیت المقدس یا قبل از آن یکی از حاخامهای سرشناسیمن معروف به کعب الاحبار اسلام آورد و به یکی از مشاوران عمر و سپس عثمان بدل شد.بعدها،کعب الاحبار و کعب الاحبارها تأثیرات بسیار مخربی بر اسلام بر جای نهادند.کعب الاحبار دراواخر عمر از مدینه به شام رفت و در دربار معاویه مقیم شد و در سال 35 هجری در دمشق فوتکرد.
طبق روایت طبری و ابن اعثم کوفی،عمر دستور داد در محل عبادتگاهی که در جنب محلمعبد سلیمان بود مسجد بسازند و سپس به دیدن محل معبد رفت.دید که محل معبد به تلی ازخاک تبدیل شده.با قبای خود مقداری از خاک را برداشت و مردم را ترغیب کرد که همین کار رابکنند و رومیها و مردم بیت المقدس را شماتت کرد که خانه خدا را به خاکدان تبدیل کردهاند.
سپس،تا آنجایی که مقدور بود بقایای بنای معبد را از زیر خاک خارج کردند.حالا یهودیهایافراطی ادعا میکنند که معبد سلیمان در زیربنای کنونی مسجد الاقصی واقع است و میخواهندبا تخریب مکانی که یهودیان و مسیحیان حدود شش قرن به آن بیاعتنا بودند و مسلمانان طی1400 سال احترام و تقدس آن را حفظ کردند معبد سوم را بر پا کنند.(معبد اوّل گویا در جریانلشگرکشی بخت النصر تخریب شد و معبد دوّم در سال 70 میلادی.)
نکته مهمی را نیز باید عرض کنم:در کاوشهای باستان شناسی در محل کنونیمسجد الاقصی هیچ اثری از معبد سلیمان متعلق به قبل از سال 520 پیش از میلاد به دستنیامده است.به عبارت دیگر،قدیمیترین بقایای معبد سلیمان متعلق به دوران داریوش اوّلهخامنشی است.بخش عمده بقایای این معبد،از جمله دیوار معروف به«دیوار براق»،«دیوارقدیمی»یا«دیوار گریه»(حایط المبکی)،متعلق به زمان هیرود،شاه یهود،است که در حوالی سال37 پیش از میلاد ساخته شده و بنایی که یهودیان آن را«برج داوود»میخوانند بسیار جدیدتر اززمان داوود است و در قرن دوّم پیش از میلاد و در زمان دولت حشمونی ساخته شده است.به عبارت دیگر،دادههای باستان شناسی به هیچ وجه ثابت نمیکند که در قرن دهم پیش ازمیلاد و در زمان سلیمان در این مکان معبدی احداث شده باشد آن هم با آن عظمت و شکوهی کهدر عهد عتیق توصیف شده است.
یهودیان از قرن دوّم میلادی در حواشی رودهای دجله و فرات قلعههای یهودی نشین ایجادکرده بودند که مهمترین آنها نهر دعا و سورا و فم البداه بود.این قلعهها یا شهرها هم مراکز تجاریو مالی یهودیان بود و هم مراکز علمی آنها و نتیجه فعالیت حوزههای علمیه مستقر در همینمراکز بود که در قرن پنجم میلادی به تدوین تلمود انجامید.بعد از این که شهر بغداد ایجاد شد واین شهر به مرکز سیاسی و اقتصادی دنیای متمدن آن زمان تبدیل شد،یهودیان نیز قلعههایفوق را تخلیه کردند و مرکز خود را به این شهر منتقل نمودند.از این پس بغداد به مرکز یهودیانجهان و محل استقرار رهبران یهودی تبدیل شد که بر جوامع یهودی سراسر جهان نظارتداشتند.مثلا،مکاتباتی از سعدیه گائون،حاخام بزرگ یهودیان بغداد در قرن دهم میلادی،دردست است که نشان میدهد او به رؤسای جوامع یهودی اندلس و آلمان امر و نهی میکرد.یاشموئیل نقید،وزیر مقتدر یهودی دولت اسلامی غرناطه(اندلس)در قرن یازدهم میلادی،خودرا تابع حزقیا بن داوود،رئیس یهودیان جهان که ساکن بغداد بود،میدانست.
اسطوره انکیزیسیون
چهارمین اسطوره تاریخی،کشتار یهودیان شبه جزیره ایبری به وسیله انکیزیسیون یادستگاه تفتیش عقاید کلیسا است که به مهاجرت انبوه آنها از شبه جزیره ایبری در اواخر قرنپانزدهم و نیمه اوّل قرن شانزدهم میلادی و پراکنده شدن ایشان در سایر نقاط جهان انجامید.درجریان تحقیق خود متوجه شدم که این ماجرا نیز تحریف آشکار تاریخ و دروغی بسیار بزرگ است.
در کتاب زرسالاران به طور مشروح و مستند نشان دادهام که الیگارشی یهودی از شروع موججنگهای صلیبی علیه دولتهای مسلمان شبه جزیره ایبری به عنوان شریک حکام مسیحیشمال اسپانیا عمل میکرد و از این غارتگریها سهم و سود میبرد.و آنها از همان زمان،بدوناین که اجباری در کار باشد،صرفا برای دستیابی به مقامات عالی حکومتی و مناصب دولتی ومالی و انباشت ثروت بیشتر به ظاهر مسیحی میشدند.این موج مسیحی شدن ظاهری موجبپیدایش گروه کثیری از یهودیان مخفی شد که به مارانوها موسوماند.این مارانوها خاندانهای
گستردهای را ایجاد کردند که از قرن شانزدهم نقش بسیار بزرگی در تحریکات استعماری ایفاکردند و تا به امروز پا بر جا میباشند.خاندان مندس یک نمونه مهم است که در مجلدات مختلفکتاب زرسالاران درباره آن به طور مشروح توضیح دادهام.این خاندان در قرن شانزدهم نقشبسیار بزرگی در اقتصاد اروپا و عثمانی داشت و در ایجاد جنگهای ایران و عثمانی بسیار مؤثربود.
خاندان ملامد نمونه جالبی است که این تسلسل و پیوستگی عجیب را نشان میدهد.اولینفرد شناخته شده این خاندان مهیر ملامد است که داماد آبراهام سنیور بود.آبراهام سنیور حاخامیهودیان کاستیل و مشاور و کارگزار مالی ایزابل،ملکه کاستیل،بود.او همان کسی است که هزینهلشگرکشی به غرناطه و انهدام آخرین دولت اسلامی اندلس را تأمین کرد و سپس به همراه سایریهودیان دربار ایزابل هزینه سفر کریستف کلمب را فراهم آورد. بعد از مرگ آبراهام سنیور،ملامدجانشین او و منشی ملکه ایزابل شد.سنیور و ملامد طی مراسم باشکوهی با حضور ایزابل وشوهرش فردیناند مسیحی شدند و نام خانوادگی کورونل را بر خود نهادند.در قرون بعد اعضایخاندان ملامد در بسیاری از نقاط جهان از جمله در ایران پراکنده شدند.در قرن هیجدهمسلیمان تاو ملامد خاخام یهودیان مشهد بود.در نیمه اوّل قرن بیستم حاخام رهامیم ملامدرئیس یهودیان شیراز بود و بعد از او پسرش به نام عزرا ملامد یکی از خاخامهای بزرگ دولتاسرائیل شد. لیوملامد از تجار و صرافان بزرگ شیکاگو بود.برنارد ملامد از نویسندگان سرشناسآمریکایی است که به علت نگارش مطالب جنسی و غیر اخلاقی شهرت فراوان دارد.امروزه زلمانملامد و رهامیم ملامد کوهن از خاخامهای سرشناس اسرائیل هستند و جالبتر این که لیونیدملامد از گردانندگان صنایع اتمی روسیه است!
تاریخنگاری یهود و تاریخنگاری رسمی غرب ادعا میکند که دستگاه انکیزیسیون درشبه جزیره ایبری برای مقابله با این مارانوها و برای ممانعت از سلطه یهودیان مخفی بر جوامعمسیحی ایجاد شد.در کتاب زرسالاران ثابت کردهام که برعکس این یهودیان به ظاهر مسیحی(مارانوها)بودند که با تحریکات خود کلیسای رم را به ایجاد دستگاه انکیزیسیون واداشتند.طرّاحو معمار فکری انکیزیسیون یک کشیش یهودی الاصل به نام آلفونسو اسپینا بود که با همدستیآلفونسو اوروپزا،رئیس طریقت سن جروم که او هم یهودی الاصل بود،فعالیت شدیدی را علیه
مسلمانان شهر مادرید شروع کرد.(در آن زمان اکثر سکنه مادرید مسلمان بودند.)و بالاخره دراثر فعالیت این دو نفر و سایر یهودیان مقتدری که دربار ایزابل و فردیناند را در کنترل کامل خودداشتند،پاپ سیکستوس چهارم در نوامبر 1478 میلادی مجوز تأسیس محکمه تفتیش عقایدرا صادر کرد.هدف ریشه کن کردن کامل اسلام از شبه جزیره ایبری بود.جالبتر این است کهسیکستوس چهارم از جمله پاپهایی است که با یهودیان رابطه حسنه داشت.پس از صدورفرمان پاپ،در سال 1486 آلفونسو دلا کاوالریا،از خاندان یهودی لاوی(لوی)و وزیر مقتدر
فردیناند،محکمه تفتیش عقاید را در بارسلونا برپا کرد.از آن پس،انکیزیسیون یک نهاد رسمیکلیسایی تلقی میشد که مشروعیت خود را از پاپ میگرفت و بدنامی آن نیز به نام کلیسای رمتمام میشد ولی در عمل در خدمت اهداف غارتگرانه بود.توماس تورکویه مدا،دادستان کلانکیزیسیون در سراسر اسپانیا و دیه گودزا، دادستان بعدی،هر دو یهودی الاصل بودند.بعداکاردینال فرانسیسکو خیمنس دادستان کل انکیزیسیون شد.او قبلا اسقف طلیطله بود و بعد ازفتح غرناطه اسلامی به عنوان حکمران این شهر منصوب شد و کتاب سوزان و کشتار بزرگی به راهانداخت.در قرن شانزدهم میلادی اعضای خاندان خیمنس از شرکای خاندان مارانوی مندسدر تجارت جهانی ادویه بودند و امروزه اعضای این خاندان در انگلستان حضور دارند و به عنوانیهودی شناخته میشوند.
بنابراین،داستان مهاجرت یهودیان اسپانیا و پرتغال در اواخر سده پانزدهم و سده شانزدهممیلادی نیز از جنس مهاجرت داوطلبانه آنها از بیت المقدس در قرون اولیه مسیحی است کهبعدها افسانهها ساختند و آن را تبعید اجباری وانمود کردند.در واقع این یک موج داوطلبانه وبرای مشارکت فعال در تکاپوهای استعماری و تجاری قرن شانزدهم بود.منابع معتبر تعداد اینمهاجرین را یک صد هزار نفر میدانند که نیمی به سرزمینهای اسلامی،به ویژه عثمانی و شمالآفریقا،و نیمی به سرزمینهای اروپایی رفتند.این مهاجرت یکجا نبود و در یک فاصله یکصدساله صورت گرفت.در کتاب زرسالاران نشان دادهام که انتساب این مهاجرت به دستگاه تفتیشعقاید و«ستم دینی»کاملا بیپایه است؛زیرا کمی بعد این یهودیان را در صفوف شکارچیان بردهدر غرب آفریقا و تجار برده در شمال آفریقا،«پلانتوکرات»های جزایر هند غربی و بنیانگذارانایالات متحده آمریکا،غارتگران هند و خاور دور،پایگاههای بومی الیگارشی مستعمراتی اروپا درسرزمینهای اسلامی،و صرافان و تجار آمستردام و آنتورپ و لندن مییابیم و در پیوند باحکمرانان مسیحی اروپای غربی.جابجایی جمعیتی کانونهای یهودی از نیمه دوّم سدهپانزدهم تا پایان سده هجدهم زیرساخت اقتدار مالی یهودیان در سده نوزدهم و شالودههای نقش مهم آنان را در پیدایش نظام جدید سرمایهداری فراهم آورد.مورخین دانشگاه عبریاورشلیم این جابجایی جمعیتی را«تدارکی برای صعود نقش یهودیان در تکاپوی اقتصادی عصرجدید»میدانند.در واقع چنین است.اگر کانونهای بسته و منسجم یهودی در مراکز اصلیتجارت جهانی سدههای شانزدهم و هفدهم مستقر نمیشد و اگر با حفظ پیوندهای میان خودیک شبکه بین المللی کارا و منسجم را پدید نمیساخت،یهودیان هیچگاه نمیتوانستند بهجایگاه امروزین دست یابند.
ادامه دارد...